بازدید : 1198
نویسنده : غریبه آشنا


 دلنوشته غمگین بابغض دل برای توبرادرعزیز لک زاده
جناب آقای محمودنظری فعال فرهیخته فرهنگی  
بهترین درودهای اهورایی راتقدیم رخسارپرنورتان کرده درسبدی ازگلهای سرخ محمدی (ص)
اگرکمی باچشم دل برکلمه های بارانی ام نگاهی نماییدخواهی دیدخون دل برادرخودراکه سنگ فرش این کاغذسفیدمجازی گشته..
ازآنروزی که امرنمودی تادیدگاهم رابیان نمایم تاامروزهمانندپرستویی مهاجرسربرکوهسار
تنهایی خویش نهاده که چگونه بنویسم تامباداناخواسته خاطری برنجدکه مرگ رابراین رنجش ترجیع میدهم.
پیشاپیش امیدوارمبرمن ببخشایی این جسارت را...
 
 
برادرعزیزلک زاده ی من:
حال برای تومینویسم چونکه توراازخویش جدانمیدانم بغض دل بااشک قلم آمیخته
شدتابنویسدازدردی گران وغم نهفته درجان خامه مرکب دان خاک گرفته درپنجره تنهایی قلبی
مملوازفراق وسرشارازجفای روزگار ناسازگاردرگذرستان عمرتن های فرسوده پشت پرده اندوه ماتم...
ازروزیکه پدرم درتخت جمشیدودرپاسارگاد تمام هستی پدران عیلامی اش ودیعه گذاشت
برای آن بودتاسرودباهم بودن رادردالان باریک وتنگ نفس گیرتاریک تاریخ هجاکنیم ،
حال چگونه بایدباورکردگلونی مادرم راکه 
تنهادارایی من ازباتوبودن بودرا بدون کفن درگورستان غریب ونامحرم نامردمی هادفن کنم.
خوب میدانی برادرم اززمانیکه اهرام ثلاته درمصرپایه گذاری شدتاروزیکه کنارعلقمه
دوتادست بیکسی نقش وفاداری رابرزمین ترسیم کرده برای آن
بودهمانندیک ریسمان باعث ایستایی من وتوباشد.
 
 
من باتوهمزادم باتوهمراهم وجودمن باتوگره 
خورده باتوخیالی لبریزازشادی داشتم من به شوق باهم بودن هرپگاه درختان
صداقت راآبیاری میکردم تامبادا برگهای سبزهمیاری زردوغنچه های مهربانی خشک گردد.
حال چگونه دست تاریخ رابگیرم وقتی تمام بودنم دردست توست...
حال چگونه باورکنم که مرابودنی بودسحرگاهی باطلوع آفتاب مهرورزی.
من باتویک ریشه ام دراندیشه میترائیسم ،دربازوی غیرت،درخون سیاوش،درکمان آرش،
دراندوه کاوه،درزلالی سیمره،درلوای کاوه،درضحاک کشی زمانه،درعدالت کریمخانی،
درسوارکاری سهراب ،درنقش آفرینی رستم،درپاکی یوتاب،دربندبندچهل سرو.
درغم هاوشادی های دشت سوزیانا،درتشنگی کزرمی،درزادروزهای شادی آفرین نوروز،
درجشن های باستانی،دردفاع ازشرافت کیانی وهم سلول تودرزندان اریتریکای غریب.
حال چگونه بایدبنویسم درحالیکه هویتم دردست های توچکه میکندچگونه پشت سربگذارم تمام ناتمام خودرا..
 
 
برادرارزشمندوفرهیخته لک زداده من:
خوب میدانم هیچگاه مرهم دردتونبوده ام!
میدانم برادرخوبی نبوده ام وهمانندیوسف تورادرچاه ظلمت خیزدوران تنهاگذاشتم
و هرگزکاروان نشدم برایت،اگرچه هیچگاه ضربه های ناعدالتی دولتمردان رابرگرده های
زخمی تواحساس نکردم،اگرچه هیچوقت طعم حسرتی که درجان تورخنه کرده رانچشیدم
،اگرچه درآسمان نابرابری های روزگارجباردرکنارتونبوده ام 
پچونکه منم همانندتوغرق درجوروجبراین خفقان زاده های نابرابری هستم.
 
منم دستهایم به زنجیرناعدالتی بسته است وبرپاهایم پابندفولادینی ازصبرزده اند.
توای برادروهمزادمن نمیدانم گازخردل تاکجااجازه ماندن به من میدهد
وبعدازمن تابوتم رفع کیش شاه کدامین دسته وجناح میگردد...
س تاهنوزفرصت ماندن دارم خلاصه میکنم برایت بااین جمله :
برگردبرادرم اگرچه میدانم برتوجفاهاشده اماروانیست تاوان آنراباجدایی ازمن بگیری..
برگردبرادرم که دلم سخت تنهاست بدون تو...
تاریخی که توراازمن بگیردتاریخ نیست بلکه میخی بوده دردیدگان من...
برگردبرادرلک زاده من که قوم لربابودن توزیباست...برگردبرادرم ..
.که پازل قوم لر بالک ثلاثی میرنوروز بختیاری وکلهروممسنی تکمیل میگردد...

 لک تنهانیست 
 لرستان راتکه تکه نکنید 
 برنامه های لکی حق مردم لک زبان است

ارادتمندشما
 علی سرابي یاقوند 
شاعرحماسی سرای قوم لر نویسنده وتحلیل گرسیاسی ورسانه
 

:: موضوعات مرتبط: ادبیات , دلنوشته های شکسته , دلنوشته های غمگین , ,
:: برچسب‌ها: قوم لر , کهگیلویه وبویراحمد , ممسنی , اشعار , ایین ها , چهارمحال بختیاری , آتش به اختیار , لکستان , قوم لک ,



بازدید : 421
نویسنده : غریبه آشنا

 

 

مقایسه دهقان فداکار و کارگرفداکاربقلم شکسته علی_سرابي_یاقوند 

          هردوفداکارندامااین کجاوآن کجا

صدای قطاردردل یک شب سردباعث دلگرمی مسافران وچشم انتظاران به مقصدبود...کمی آنطرف ترصدای مهیب ریزش کوه حکایت از آسیب ریل قطاررافریادمیزد... 
مسافران قطارامابدون اطلاع ازاین ماجرالپ هایشان قرمزازشادی بودبالبهایی پرازخنده چشم دل رابه مقصددوخته بودند،قطارهرلحظه میرفت تاهمانندتایتانیک فاجعه ای سیاه رادرتاریخ خلق کندکه ریزعلی همان دهقان روستایی بادیدن این صحنه درسوزسرمای شدیدبدون معطلی پیراهنش راازتن درآوردوبصورت یک مشعل آتش زدتانورزردونارنجی اش همانندچراغ هشداردهنده خطری باشدبرای جلب توجه راننده قطاروهم ازگرمای اندکش امیدی باشدجهت جلوگیری ازمرگ درنهایت نتیجه این رفتار انسانی موجب گردیدتاحادثه ای تلخ رخ ندهدوازریزعلی یک قهرمان ملی بنام دهقان فداکاربسازدبه پاس قدردانی ازریزعلی نام اورادرکتب درسی به یادگارماند....

 
چندسال بعد...
نهم تیرماه 1394بود، هوای خوزستان گرم و ماهشهر گداخته‌تر، کارگران پتروشیمی مارون مشغول کار بودند
و فشار همزمان کار و گرما توان آنها را ربوده بود، کسی حوصله حرف زدن نداشت و دست‌ها و پاها
برای تمام شدن یک کار سنگین روزانه دیگر در تکاپوی بی‌امان بود که ناگهان صدای مهیب انفجار، ظهر تنبل
و کسل تابستانی را وحشت‌زده از خواب بیدار کرد، علائم هشداردهنده که به کار افتاد؛ همه ترسیدند
دربزرگترین پالایشگاه پتروشیمی کشور مازون که قلب تولیدونبض اقتصادایران است
یک آتش سوزی ناگواری رخ میدهدکه هرلحظه امکان انفجارمنابع ومخازن موجوددرپایلایشگاه
وجوددارد..بیش ازصدهانفردرحریم آتش سوزی قرارداشته ودرمجموع بالغ برسه هزار کارگرومهندس
درمحیط پتروشیمی مشغول کاروفعالیت هستندکه همگی تامرگ فاصله ای ندارند...
 
 
هرچه تلاش میکنندآتش مهارنمی شود.شعله های آتش هرثانیه بیشتروبیشترمیشود وخطرانفجارهاراتامرحله یقین بالامیبرد...
پالایشگاه درمعرض نابودی کامل است که بااین ویرانی هزاران خانواده صاحب مصیبتی تلخ خواهندشد...
قلبهادرسینه بیرون آمده دیگرمجالی برای  رویارویی باآتش نیست کارگران بایدسریعا محل راترک کنند
تالااقل چندنفری ازآسیب جان سالم بدرکنند...
 
فقط دریک صورت آتش مهارمیشودبستن شیرفلکه اصلی که آنهم درمیان شعله های فوران شده قرارگرفته
دل شیرمیخواهدبه آتش بزندتااین حادثه ویران کننده اقتصادایران وانهدام کامل پالایشگاه بهمراه نفرات آن رانجات دهد...
 
 
 
شیربچه ای ازقوم بزرگ لرکه همواره سبب نجات این دیاراهواری بوده اندباتشخیص صحیح وبیرون
راندن تمام کارگران ازمحوطه سیاوش واربه دل آتش زدتابابستن شیرفلکه اصلی ازبزرگترین فاجعه تاریخ ایران
زمین جلوگیری کندوخان هفتم هفت خوان این دنیای بدذات راباشهادت به پایان برساند...
 
 
 
امانه نام ،نه نشان ونه حتی درگوشه ای ازفهرست وحاشیه ی کتب درسی یادی ست
وغم انگیزترازآن فراموش کردن یاداین شهیدفداکاردراذهان کارگران ومدیران پالایشگاه است...
 
ملت ایران بایدبدانندکه امروزبخاطراز خودگذشتگی شهیدوالامقام_شهرام_محمدی
 
       ازدیارایذه است اگرهنوزپایشگاه سالم ودرحال تولیداست ...

ریزعلی_خواجوی پیراهنش سوخت قهرمان ملی شدو شهرام_محمدی جانش سوخت ولی....

یادش گرامی باد
 
علی_سرابي_یاقوند 
شاعرحماسی سرای قوم لرکارشناس سیاسی و رسانه

آتش_به_اختیار 
شهدارافراموش_نکنیم
 

:: موضوعات مرتبط: تصاویر , دلنوشته های شکسته , ,
:: برچسب‌ها: پتروشیمی , ریزعلی خواجوی , شهرام محمدی , قوم لر ,



بازدید : 752
نویسنده : غریبه آشنا
مثنوی حماسی لری_مینجایی در رسای دوتن از خواهران
 
خوب لرستانی که مظلومانه درحادثه تروریستی تهران شهیدشدند..
 
           
گلونی_غرقه_وخی

برارون غیرتیم صف وصف منن 
هازنن ساز چمر گلونی به نن 

دوتاشیرزه کوشسه دنسل یوتاب
خی توکیه دگلویناشودمین قاب

برارونتو خیلیه ن دوشمه شکارن
چی سیاوش وآرش یا روزگارن 

چی کاوه دارن وه دس درفش غصه
سی تقاص خینتو بینه یه دسه  

پوشینه کول ستره واشنگ وچوغا
تابه ایره ن تقاص خین سور شما

صدگردان زره پوش دنسل رستم
آماده جنگ مننه وا دل پر غم

هرکومشویه آیروبرزنه نترسه
منتظردستورن تا که برسه

لرسونمیگذره هرگزدخینتو
مگرروزیکه بکوشه قاتلینتو

سی هرقطره خینتویه نفرکوشم
مرزمونه که دیه سرد وایه لشم

داعشون بی صفت، وهابی منظر
ارنفسم دسینه م وی نیلم وتو سر 

برارون ای دخترو هزارهزارن 
سی تقاص خینشوکل بیقرارن 

منتظرِدستورِ رهبر ی هیسن 
تا بینی که چطور دجا وریسن 

سی قوم لرننگه که تقاص نسونه 
لرسوزادگاه شیرون پهلونه 

خین سورخوهرونم ها وره چه شم
سی تقاص خینشو  ها نقشه کشم 

روزی که فرمون رهبری صادروا
داعش وهابیه که میره درجا 

پرده سی وه سر شونه لرسونه
تاروزی که تقاص خینشون بسونه

قسم وه خینه سور دو خوهرونم
سی تقاص خینشو آروم نمونم

لرسونمیگذره د خین سورشو
تابیره تقاص د کورودخترشو 

گلونی خوهرونم د خی پیچسه 
ننگه سی لر که دودختردش کوشسه

بستمه پیمونی واای دوخوهرم
منتظردستور حمله رهبرم  

روزگارداعشن کنم چی شوگار
تابوه درس عبرتی سی روزگار

لرسوکول بستنه شنگیاواقطار
تاکه داعش فکرنکونه ناری برار

داعشوفکرنکونی ایچه عراقه
لرسوشیرپروره ملک آفاقه 

ملک ایرو کی سوریه یاعراقه
ریشتون آخرسوزنن واگل وساقه

قسم وه دوگلونی غرقه وخینتو
تقاص سختی گیریم د قاتلینتو

کی وه که رهبرم وم بیه دستور
تانسل داعشیان بونم د مین گور 

هرکسی که خینتونه پایمال بکه
جووشو نه میلمو  یکه وه یکه 

قوم لر فدائی شیر کور حیدرن 
بجز رهبر د کسی فرمو نه ورن

تاقیامت لوسو داغدارتونه 
سی تقاصتوداعشن کردن نشونه

قوم لر غیرتین هه چی سیاوش
وه دسیاشوقرونه واکمان آرش  

تانفس د سینه مو داره جریان
سربازسیدعلی ام محافظ قرآن

کاش امام زمونمو سریعتربیا
که انتظارکشتمونه د ای دنیا

 واخینش امضاکرده حرفش علیا
جونشه سی ملک ایران میکه فدا

شاعرحماسی سرای قوم لر (تخلص علیا ) 
علی_سرابی_یاقوند 
لرپرس  

کپی بدون نام سراینده ومنبع شرعاحرام است

لرپرس

 


:: موضوعات مرتبط: ادبیات , دلنوشته های شکسته , ,
:: برچسب‌ها: گلونی , خون الود , حمله داعش , تروریست , قوم لر , شهیدان لرستان , مجلس شورا , حرم , مدافعان , انتقام , ,