ماهیان خفته درخاک 

ماهى به آب گفتا ، من عاشق تو هستم..

از لذت حضورت ، مى را نخورده مستم!! 

آيا تو ميپذيرى ، عشق خدائيم را ؟..

تا اين که بر نتابى ، ديگر جدائيم را؟!! 

آب روان به ماهى ، گفتا که باشد اما..

لطفا بده مجالى ، تا صبح روز فردا!! 

بايد که خلوتى با ، افکار خود نمايم..

اينجا بمان که فردا ، با پاسخت بيايم!! 

ماهي قبول کرد و ، آب روان گذر کرد..

تنها براى يک شب ، از پيش او سفر کرد!! 

وقتى که آمدش باز ، تا اين که گويد آرى..

يک حجله ديد و عکسى ، بر آن به يادگارى!! 

خود را ز پيش ماهى ، ديشب که برده بودش..

آن شاه ماهى عشق ، بى آب مرده بودش!! 

ناليد و يادش افتاد ، از ماهى آن صدايی..

وقتى که گفت با عشق ، ميميرم از جدايى!! 

ای کاشک آب می ماند ، آن شب کنار ماهی..

ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی!!

آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی..

یک لحظه غفلت از هم ، یعنی همین جدایی!!...

کپی ممنوع

*هوالشهیدالمظلوم*

    *شهداشرمنده ام من ازشماتابه قیامت*

   *شرم دارم که بگویم قصه ازامام وامت*

*شهداازچه بگویم که دلم گشته اسیرروزگار*

*عده ای همچون خوارج باعلی دارندخصومت*

*شهدامیترسم ازتکرارتاریخ وشراب وجام زهر*

   *دوستان رفتندوبادشمنامون نمودندبیعت*

*شهدازبین مارفته دگرحجاب ویک رنگی ها*

*خنده هاعادی شده معصیت هم گردیده عادت*

*شهداعلیاخجالت میکشدازهورورودودودآتش*

*همه بی تفاوتیم به انقلاب رفته کنارپرده غیرت*

شعر:* *علی(علیا) سرابی یاقوند*

کپی ممنوع

آب مــهــریّه زهـــرا ست دریغ اش نـکنـید

چشـم مخصوص تماشاست اسیرش نـکنـید

من ازاظهار نظرهای بهارفهمیدم 

آب از ام ابیهاست به سنگ گَل نـکنـید

توکه ازخشکی ساحل چو بیدمیلرزی

بعداز اشک طغیان گری هاست اطاعت نکنید 

چشم دل بازکن توای حضرت روحانی نو

مشک آب دردست سقاست جدایش نـکنـید

اینقدرشورمزن برکوهی ازناباوری 

چنگ دل فرزند زهراست رهایش نـکنـید

صــدوهفـتاد کبــوتــر را ببین با بال  زخمــــی

قصه ی آب پربهاست حراج به پنجش نـکنـید

بشنواز علیا اگر داری به سرشور حسین

آب مهریّه ی زهراست دریغ اش نـکنـید

شعر :علی (علیا) سرابی یاقوند

کپی ممنوع